سرباز وطن



یک روز از ماه را نذر جانباز هفتاد درصد کرده بود. می رفت نجف آباد اصفهان، تمام کارهای جانباز را انجام می داد، از حمام بردن تا شستن لباس و نظافت. سوریه بود که خبر شهادت جانباز را دادند. یک نفر را مامور کرد برود نجف آباد، هم در مراسم شرکت کند، هم کاری روی زمین نماند.


در فرودگاه دمشق نماز جماعت خواندیم. نماز که تمام شد، یک نفر از پشت سر گفت نماز دوم را با تاخیر بخوانیم، حاج قاسم بود. یک گروه از اهل سنت می خواستند نماز جماعت بخوانند، جماعت ما مانع شان بود. می خواست اول اهل سنت نماز جماعت بخوانند که روی وقت حساسیت بیشتری داشتند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سعید عزتی گردشگری تعمیرپمپ هیدرولیک FIGHTER Attrib دل نوشته هایم ... فاطمه خادم الحسینی ممتد بلاگ پایگاه اطلاع‌رسانی طلاب مدرسه علمیه بروجن ازدواج